وبلاگ جامع
وبلاگی جامع برای همه
حدود ۲۵۰ سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم یه ازدواج گرفت با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید بشدت غمگین شد چون دختر او مخفیانه عاشق شاهزاده بود ، دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت: تو شانسی نداری، نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا. دختر جواب داد: می دانم هرگز مرا انتخاب نمی کند، اما فرصتی است که دست کم یک بار او را از نزدیک ببینم. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ سلام سلام خیلی خوش اومدین امیدوارم حداقل یه مطلب به دردتون بخوره بیشتر سعی ام تو وبلاگ برای مسایل فرهنگی و مهدویت و آخر الزمان هست اما روی برخی مسایل دیگه هم کار میکنم در هر صورت امیدوارم با نظرات خودتون منو از کمبود ها با خبر کنید تا رفع کنم و بهتر در خدمت باشم آخرین مطالب پيوندها نويسندگان |
||
![]() |