مرد جوان زمانی که مادر بیمارش را به بیمارستان انتقال میداد گمان نمیکرد با مشاهده دختر جوان دیالیزی مسیر زندگی خود و دختر جوان به یکباره تغییرخواهد کرد.
علی، اهداکننده کلیه دراین باره گفت: 40ساله، اهل تبریز وکارگر کفاشی هستم. سال 81 مادرم دچار ناراحتی قلبی شد که با عجله اورا به بیمارستان منتقل کرده و پزشکان وی را به بخش سی سی یو بردند.اما همان زمان دختر جوانی به نام ثریا را دیدم که روی تخت بیمارستان دیالیزمیشد. بدین ترتیب پس از بررسیهای لازم تصمیم گرفتم کلیه ام را به اواهدا کنم. بنابراین راهی دفترانجمن بیماران کلیوی در تبریز شدم و آنها نیز مقدمات کار را فراهم کردند.
بعد از یکسری آزمایشات تخصصی پزشکان اعلام کردند میتوانم کلیه ام را به دختر جوان اهدا کنم. بدین ترتیب پس از هماهنگیهای لازم در بیمارستان امام خمینی(س) تحت عمل جراحی قرار گرفته و کلیه ام را به آن دختر جوان اهدا کردم. خوشبختانه پیوند بسیارخوب بود و مدت ده سال است که مشکلی از این بابت وجود ندارد.
با این حال چند روز بعد از اهدا کلیه از این خانم به طور رسمیخواستگاری کردم که او نیز با خوشحالی قبول کرد. اعضای خانوادهام جز مادرم قبول نمیکردند. ولی من به آنها گفتم هر چه خدا بخواهد همان میشود. با این حال متاسفانه بعد از چند روز مادرم فوت کرد، حال آنکه او با ازدواج ما موافقت کرده بود و چندی بعد نیز ازدواج کردیم.
اوایل ازدواج بیکار بودم و در خانه ای اجاره ای زندگی میکردیم. اما به لطف خداوند پاداشم را گرفتم چرا که با دعای خیر همسرم هم صاحب کار و خانه شدیم. وی در ادامه درباره علت بچهدار نشدن همسرش نیز گفت: پزشکان گفته اند ازآنجا که همسرم پیوند کلیه است بچهدار شدن برایش ضرر دارد و من هم این مسئله را پذیرفته ام زیرا همسرم را خیلی دوست دارم.
نظرات شما عزیزان: